نسل سوخته قسمت های 45,44,43,42,41

بسم الله النور

همه جا خوردن ... دایی برگشت به شوخی گفت ...

- مادر من ... خودکشی حرامه ... مخصوصا اینطوری ... ما می خوایم حالا حالاها سایه ات روی سرمون باشه ...

نسل سوخته قسمت های 40,39,38,37,36,35,34,33,32,31

بسم الله النور

عید نوروز ... قرار بود بریم مشهد ... حس خوش زیارت ... و خونه مادربزرگم ... که چند سالی می شد رفته بود مشهد... 

دل توی دلم نبود ... جونم بود و جونش ... تنها کسی بود که واقعا در کنارش احساس آرامش می کردم ... 

نسل سوخته قسمت های 30,29,28,27,26

بسم الله النور

ایستاده بودم ... و محو اون حدیث قدسی ... چند بار خوندمش ... تا حفظ شدم ... عربی و فارسیش رو ...

دونه های درشت اشک ... از چشمم سرازیر شده بود ...

- چقدر بی صبر و ناسپاس بودی مهران ... خدا جوابت رو داد... این جواب خدا بود ...

نسل سوخته قسمت های 25,24,23,22,21

بسم الله النور

اومد بیرون ... جدی زل زد توی چشمام ...

- تو که هنوز بیداری ... 

هول شدم ...

- شب بخیر ...

نسل سوخته قسمت های 20,19,18,17,16

بسم الله النور

- با خودت فکر نکردی ... اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ...

نسل سوخته قسمت های 15,14,13,12,11

بسم الله النور

سر کلاس نشسته بودیم که یهو ... بغل دستی احسان با صدای بلند داد زد ...

- دست های کثیف آشغالیت رو به وسیله های من نزن ...

و هلش داد ...

حواس بچه ها رفت سمت اونها ... احسان زیرچشمی بهشون نگاه کرد ... معلوم بود بغض گلوش رو گرفته ...

نسل سوخته قسمت های 10,9,8,7,6

بسم الله النور

نیم ساعت بعد از زنگ کلاس رسیدم مدرسه ... ناظم با ناراحتی بهم نگاه کرد ...

- فضلی ... این چه ساعت مدرسه اومدنه؟ ... از تو بعیده ...

نسل سوخته قسمت های 5,4,3,2,1

بسم الله النور

این داستان طولانیه هنوز هم تموم نشده فعلا تا قسمتای صد و ... گذاشتند منم به همین شکل تا هر جا بفرستند برای شما میذارم

دهه شصت ... نسل سوخته ...

هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا به ما میگن نسل سوخته... ما نسلی بودیم که ... هر چند کوچیک ... اما تو هوایی نفس کشیدیم که ... شهدا هنوز توش نفس می کشیدن... ما نسل جنگ بودیم ...