قسمت های ٤٨,٤٧,٤٦

بسم الله النور

قسمت چهل و شش : خواستگاری

پدرم هر چند از مسلمان بودن لروی اصلا راضی نبود ... اما ازش خوشش می اومد ... و این رو با همون سبک همیشگی و به جالب ترین شیوه ممکن گفت ...

قسمت های ٤٥,٤٤,٤٣,٤٢,٤١

بسم الله النور

قسمت چهل و یک : درخواست عجیب

جرات نمی کردم برگردم ایران ... من بدون اجازه و خلاف قانون، آرتا رو از کشور خارج کرده بودم ... رفتم سفارت و موضوع رو در میان گذاشتم ... خیلی ناراحت شدن و به نیابت من، وکیل گرفتن ... 

قسمت های ٤٠,٣٩,٣٨,٣٧,٣٦

بسم الله النور

قسمت سی و شش: کمکم کن

چند لحظه طول کشید تا به خودم اومدم ... 

- من هیچ کار اشتباهی نکردم ... فقط محاسبات غلط رو درست کردم ...

قسمت های ٣٥,٣٤,٣٣,٣٢,٣١

بسم الله النور

قسمت سی و یک : سلام پدر

بعد از چند لحظه، متوجه آرتا شد ... اون رو از من گرفت ... با حس خاصی بغلش کرد ... 

قسمت های ٣٠,٢٩,٢٨,٢٧,٢٦

بسم الله النور

قسمت بیست و شش : خدا هم ایرانی است

تیر گروه دوم هم به سنگ خورده بود ... 

من مهره پیاده نظام بازی شطرنج اونها نبودم ... شطرنجی که نمی دونستم شاه و وزیرش چه افرادی هستن ... 

قسمت های ٢٥,٢٤,٢٣,٢٢,٢١

بسم الله النور

قسمت بیست و یک : قدم نو رسیده

اسمش رو گذاشت آرتا ... وقتی فهمیدم آرتا، یه اسم زرتشتیه خیلی ناراحت شدم ...

قسمت های ٢٠,١٩,١٨,١٧,١٦

بسم الله النور

قسمت شانزده : معنای امل

دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ... یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه ... 

قسمت های ١٥,١٤,١٣,١٢,١١

بسم الله النور

قسمت یازده : تقصیر کسی نیست

پدر و مادر متین و عده دیگه ای از خانواده شون برای استقبال ما به فرودگاه اومدن ...

قسمت های ١٠,٩,٨,٧,٦

بسم الله النور

من به لهستان برگشتم ... به کشوری که 96 درصد مردمش کاتولیک و متعصب هستند ... و تنها اقلیت یهودی ... در اون به آرامش زندگی می کنن ... 

تمام زندگی من 5,4,3,2,1

بسم الله النور

قسمت اول : زمانی برای زندگی

حتی وقتی مشروب نمی خوردم بیدار شدن با سردرد و سرگیجه برام عادی شده بود ... کم کم حس می کردم درس ها رو هم درست متوجه نمیشم ... و ...

هر دفعه یه بهانه برای این علائم پیدا می کردم ...ولی فکرش رو نمی کردم بدترین خبر زندگیم منتظرم باشه ...