خدایا بگیر هــــر آنچه تـــــو را از ما میـــ گیـرد

سخن امام خامنه ای به همسر های جوان

بسم الله النور


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه آینده

آیت الله بهجت:نذر اخلاق کنید مثلا...

این نذر رو حاج آقا بهجت به شاگردانشون یاد میدادن که:

به یکی از چهارده معصوم متوسل بشید و نذر اخلاق کنید مثلا بگید یا فاطمه ی زهرا نذر میکنم چهل روز با صدای بلند حرف نزنم یا دروغ نگم یا ناسزا نگم یا غیبت نکنم یا مراقب حرفام باشم نیشه و کنایه نزنم هر چیز اخلاقی که هست نذر کنید
به مدت چهل روز
بعد دیگه عادت میشه و رعایت می کنید
اون بزرگواران اخلاق ما رو میخوان نه دیگ های غذایی که بالای سرش غیبت و کنایه زده میشه و به دست مستحق نمیرسه اخلاق و درست کاری ما به درد میخوره.
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه آینده

ترجمهٔ سوره حمد به صورت شعر

بسم الله النور


سرآغاز صحبت به نام خداست
که بخشنده و مهربان کبریاست

ستایش بود خاص آن کردگار
که باشد دو گیتى از او برقرار

که بخشنده و مهربان است نیز
بود صاحب عرصه رستخیز

تو را مى پرستیم تنها و بس
نداریم یاور به غیر از تو کس

مرا کن هدایت به راه درست
به آن کس که مُنعَم ز نعمات تُست

نه آنان که خشمت برآنان رواست
نه آنان که هستند گمره ز راست
۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
طلبه آینده

خاطرات من ٨(رمز متفاوت)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
طلبه آینده

ملاقات حضرت سلیمان با مورچه ی کوه کن

بسم الله النور

روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود.
از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!"
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد ...
چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم و در هر تلاشی تمام سعیمان را بکنیم
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
طلبه آینده

السلام علیک یا فاطمة الزهرا السلام علیک یا علی بن ابی طالب علیهما السلام

بسم الله النور



بر همه عالم،تهنیت بادا/جشن پیوند ِ،حیدر و زهرا


جشن پیوند دو نور داور است/جشن وصل دو گل پیغمبر است


جشن رحمت،جشن نور است /غم امشب از،هر دل دور است


این عروسی به همه مبارک باد/جان فدای این عروس و این داماد


تهنیت بگو به شخص پیغمبر/با گل ِ خنده و با یک قلب شاد


تهنیت یا سیدی یا مصطفی...


گل بریزد از،جنت الاعلا/بر سر حیدر،بر سر زهرا


هر مَلَک محو ِ تجلای حیدر/حوریان به دور زهرای اطهر


دل ِ عالم شده شیدا/بَه بَه ، به این جشن زیبا


ای خوشا کسی که هر دم میکند/روی دل سوی علی و فاطمه


باشد از عنایت خاص ایزد/سائل کوی علی و فاطمه


تهنیت یا سیدی یا مصطفی...


شکر للّه ما،غرق آواییم/عبد مولاییم،عبد زهراییم


فقر ما و فضل و جود و احسانها/هر چه داریم بُوَد از لطف آنها


ای بر روی لب آهتان/جانها فدای راهتان


ای بُوَد سعادت ما پیروان/که شویم یاور عترت و قرآن


میرسد روز ظهور،انشاءالله/از عنایت خداوند منّان


العجل یا حجت بن العسگری....

___________________________________

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه آینده

السلام علیک یا جواد الائمه علیه السلام

بسم الله النور



ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻴﻦ ﺣﺠﺮﻩ ﻭ ﺁﺑﺶ ﻧﻤﻲ ﺩﻫﻨﺪ
ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﺁﺏ ﺁﺏ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻧﻤﻲ ﺩﻫﻨﺪ
ﺍﻳﻦ ﻗﻮﻡ ﺟﺎﻫﻠﻲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻮﻳﺶ
ﺁﺏ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﻱ ﮐﺴﺐ ﺛﻮﺍﺑﺶ ﻧﻤﻲ ﺩﻫﻨﺪ
ﺣﺎﺟﺖ ﺑﻪ ﺁﺏِ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﻳﺨﺘﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﻳﮏ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺒﻠﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﺬﺍﺑﺶ ﻧﻤﻲ ﺩﻫﻨﺪ
ﺍﺯ ﺑﺴﮑﻪ ﮐﻒ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﺪﻩ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﻪ ﭘﺎ
ﻣﺎﻧﺪﻡ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺮﻭﺳﻲ ﺍﺳﺖ ﻳﺎ ﻋﺰﺍ
ﺩﺭ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺍﻱ ﺁﻧﮑﻪ ﺯﺩﻱ ﻣﺸﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺁﻣﺪﻩ ﺯﻫﺮﺍ ﺑﻴﺎ ﺑﺒﻴﻦ
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﻏﻤﺶ ﻗﺪ ﺧﻤﻴﺪﻩ ﺍﻱ
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﺒﻴﻦ ﻫﺮﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻱ
ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﺏ ﺑﺴﺘﻪ ﻱ ﺣﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻳﻚ ﻣﺎﺩﺭﻱ ﻛﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﭘﻬﻠﻮ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩ ﻭﻟﻲ ﺩﺭﺏ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﺍ
ﺩﺳﺖ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺍﺵ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻭﺍ ﻛﻨﺪ
ﺍﻳﻦ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻳﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ
ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﺪ
ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺍﻱ ﺧﺪﺍ ﻧﻜﻨﺪ ﻣﺜﻞ ﻛﺮﺑﻼ
ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻛﺴﻲ ﺳﺮﻱ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺟﺪﺍ ﻛﻨﺪ
ﺁﻣﻴﻦ ﻓﻮﺝ ﻓﻮﺝ ﻛﺒﻮﺗﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ
ﺗﺎ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻨﺖ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻛﻨﺪ
ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ، ﺩﺳﺖ ﻭﭘﺎ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻲ ﭘﻨﺎﻩ
ﺍﻳﻦ ﺣﺠﺮﻩ ﺟﻠﻮﻩ ﺍﻳﺴﺖ ﺯ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﻗﺘﻠﮕﺎﻩ

پیشاپیش شهادت اقا امام جواد علیه السلام راخدمت تمام مسلمانان و شیعیان مولا تسلیت عرض می کنم
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه آینده

برابری دعای زن با...

بسم الله النور



ﺯﻧﯽ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﯼ ﻣﻨﺪﺭﺱ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﻣﻐﻤﻮﻡ،

ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺧﻮﺍﺭﺑﺎﺭﻓﺮﻭﺷﯽ ﺷﺪ . 

ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﺷﻠﻮﻍ ﺑﻮﺩ 

ﮐﻤﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﻠﻮﺕ ﺷﻮﺩ ...

ﺳﭙﺲ ﺑﺎ ﻓﺮﻭﺗﻨﯽ ﻭﺁﺭﺍﻣﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﻤﯽ

ﺧﻮﺍﺭﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ..

 ﻭ ﮔﻔﺖ ؛ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣدتی اﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ

ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ . 

ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻢ ﺑﯽ ﻏﺬﺍ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ . ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ .. ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥﺩﻋﺎ ﮐﻨﻢ .ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﯽ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻮد ﺑﺎﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎﻋﯽ ﻭ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺪﯼ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﺵﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﺩ !ﺯﻥ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ،ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮔﻔﺖ ": ﺁﻗﺎﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ،ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻡ ".او ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﺴﯿﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ .

ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﯿﺸﺨﻮﺍﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺘﮕﻮﯼﺁﻥ ﺩﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪ .ﻣﺸﺘﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﺧﺮﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ ...

مغازه دار ﺑﺎ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﮔﻔﺖ : " ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ !! ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺧﻮﺩﻡ ! "ﺳﭙﺲ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ": ﻟﯿﺴﺖ ﺧﺮﯾﺪﺕ ﮐﻮ؟ "ﺯﻥ ﻟﯿﺴﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ .ﺧﻮﺍﺭﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﮐﻨﺎﯾﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : " ﺩﻋﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬﺑﻨﻮﯾﺲ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﮐﻔﻪ ﯼ ﺗﺮﺍﺯﻭ .. ﻫﺮ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺑﺒﺮ !!!خانم ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻐﺾ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺗﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﯼ ﮐﻔﻪ ﯼ

ﺗﺮﺍﺯﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ . ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﻔﻪ ﯼ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ

ﺭﻓﺖ !!..ﺧﻮﺍﺭﺑﺎﺭ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺎﻭﺭﺵ ﻧﺸﺪ .ﻣﺸﺘﺮﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﯿﺸﺨﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺳﺮ

ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩ .

ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﺎ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺟﻨﺲ ﺩﺭ ﮐﻔﻪ ﯼﺗﺮﺍﺯﻭ ﮐﺮﺩ ﻫﺮﭼﻪ ﺟﻨﺲ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ، ﺗﺮﺍﺯﻭ ﺗﮑﺎﻥ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ ... ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﻟﯿﺴﺖ ﺭﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ، ﮐﻔﻪ ﻫﺎﯼ

ﺗﺮﺍﺯﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻧﺪ !....... خانم ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺍﺷﮑﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ .ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻭﻗﺖ، "مغازه دار" ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﺗﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺗﺎﺑﺒﯿﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .

ﺯﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ؛

" ﺧﺪﺍﯾﺎ ، ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﻨﯽ، ﺁﺑﺮﻭﯾﻢ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻦ


__________________________________

 


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه آینده

به خاطر ترس از مار مُرد

بسم الله النور


روزی زنبور و مار با هم بحثشان شد.................!
مار میگفت: انسانها از ترسِ ظاهر خوفناکِ من میمیرند؛ نه بخاطر نیش زدنم!
اما زنبور نمی پذیرفت.

مار، برای اثبات حرفش، به چوپانی که زیر درختی خوابیده بود؛ نزدیک شد و رو به زنبور گفت: من او را می گزم و مخفی میشوم ؛ تو بالای سرش سر و صدا و خودنمایی کن!

مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن بالای سر چوپان نمود.
چوپان فورا از خواب پرید و گفت: ای زنبور لعنتی! و شروع به مکیدن جای نیش و تخلیه زهر کرد.
مقداری دارو بر روی زخمش قرار داد و بعد از چندی بهبود یافت.

سپس دوباره مشغول استراحت شد که مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند:
اینبار زنبور نیش زد و مار خودنمایی کرد!
چوپان از خواب پرید
و همین که مار را دید، از ترس پا به فرار گذاشت!
او بخاطر وحشت از مار، دیگر زهر را تخلیه ننمود وضمادی هم استفاده نکرد...
چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد!
۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
طلبه آینده

خاطره ای از فیلم (محمد رسول الله)

بسم الله النور



دیشب سینما بودم برای تماشای فیلم محمد رسول الله
از تولد پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) عزیز و مهربونمون شروع شد و تا دوازده سیزده سالگی ایشان بود که به پایان میرسید

فکر میکردم زندگی پیامبر رو تا آخر نشون میده وقتی تموم شد گفتم اِی وای چه زود تموم شد بعدا اومدم خونه از اینترنت نگاه کردم نوشته بود فیلم محمد رسول الله سه قسمت داره که مجید مجیدی میخواد بسازه و این قسمت اولش بود

فیلم خیلی خوبی بود
هر چه بگویم لذت بردم کم گفتم اما باز هم حین دیدن فیلم احساس کردم پیامبر خوبمون مظلوم هستند مظلوم...
راستش یه انتقادی نسبت به حجاب خانماشون داشتم
حیفه فیلم به این خوبی این نقصا رو داشته باشه هر چند بخواد طبیعی جلوه کنه

انصافا خداوند پدر و مادر آقای مجید مجیدی و دست اندرکاران این فیلم سینمایی رو رحمت کنه
حقیقتا شایستگی میخواد پرداختن به چنین کارهایی...
ان شاءالله تو کارای بعدی هم موفق باشند
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه آینده