بسم الله النور


فصل اول :

روزگاری خانه هامان سرد بود
بردن نفتِ زمستان درد بود
یک چراغ والور و یک گِرد سوز
زیرکرسی با لحافی دست دوز
خانواده دور هم بودن همه
در کنار هم میاسودن همه
روی سفره لقمه نانی تازه بود
روی خوش درخانه بی اندازه بود
گر برای مرد ، زن نامرد بود
صدتفاوت بین زن تا مرد بود
آن قدیما عاشقی یادش بخیر
عطر و بوی رازقی یادش بخیر
عصرپست وتلگراف ونامه بود
روزگارخواندن شه نامه بود
تبلت و لپ تاپ و همراهی نبود
عصر دلتنگی و بی تابی نبود
...................
فصل دوم :

قلبهامان اندک اندک سرد شد
رنگ وروی زندگیمان زرد شد
بینی ِخیلی کِسا باطل شدند
با پروتز بعضیا خوشگل شدند
عصرساکشن آمدولاغرشدیم
درخیال خودچقد بهترشدیم
میوه هم گلخانه ای شدعاقبت
آب هم پیمانه ای شد عاقبت
...................
فصل سوم :

عصرنت شد،عصرپی ام، عصرچت
عصرایرانسل،فراوانی خط
عصر آدم های بد ،
بی مایه شارژ
خودفروشی با یه شارژ
عصرمرفین وترامادول..دوا
باکراک وشیشه رفتن به فضا
عصرآقایان آرایش شده
عصرخانمهای پالایش شده
وای براین عصرتلخ بی کسی؛
عصرتلخ استرس...
دلواپسی ....